در ۲۲ ژوئن، من و همسرم ساعت ۹ شب ساعت جهانی مدیتیشن گروهی را با هم در خانه شروع کردیم. ناگهان او یک گردنبند از جواهرات سماوی اس. ام. بنام "راه میانه" را به من داد که یکی از دوستان برای مراقبت نزد ما گذاشته بود. پس از گردن انداختن، بلافاصله شروع به مدیتیشن روی کوان یین کردم. ناگهان یک نیروی خیلی قوی مرا به سرعت وارد کائنات کرد. من بودیساتوا کوان یین را دیدم که جام شهد را در دست چپش و شاخه بید را در سمت راستش گرفته بود در حالی که به سرعت و با قدرت آب شهد را روی من میپاشید. در آن زمان به یاد آوردم که استاد هم بودیساتوا کوان یین بودند و بلافاصله بودیساتوا کوان یین تبدیل به استاد شد.از استاد راهنمایی خواستم که در مورد مشکلات مالی اخیر خانواده خود چه کنیم. استاد پاسخ دادند: "این امتحان شماست." یک قدیس واقعی، حتی در آخرین لحظه قبل از مرگ، هنوز ۱۰۰ درصد ایمان دارد که خداوند به او کمک می کند و حمایتی که نیاز دارد را خواهد داد. همانطور که به جلو میروید، سنگهای زیادی از کارما در طول راه وجود خواهد داشت که به دلیل کارمای شما ظاهر میشوند."از استاد پرسیدم که آیا میتواند به من در برداشتن سنگها کمک کنند؟ استاد فرمودند: "نه، چون این امتحان شماست. اما شما اخیرا یکی را پشت سر گذاشته اید. اوضاع به تدریج بهتر خواهد شد. هنوز سنگهای زیادی از کارما در مسیر شما وجود دارد. اما اشکالی ندارد. من همیشه در کنار شما خواهم بود تا شما را از میان آنها عبور دهم."از استاد پرسیدم: "چرا شما همیشه اینقدر به من احساس نزدیک بودن به میکنید، اما من احساس میکنم که اینقدر از شما دور هستم؟" استاد فرمودند که این کارما است.از شما استاد بزرگوار صمیمانه تشکر میکنم که با مهربانی از ما مراقبت میکنید و همراه ما هستید. در این شرایط سخت دنیا، استاد هنوز اینجا با ما شاگردان هستند و ما را راهنمایی میکنند. بینهایت از شما سپاسگزارم استاد. یو- فنگ از تایوان (فورموسا)
آنها حتی نیاز ندارند که [استاد اعظم] چینگ های را ببینند تا پاسخ را بشنوند. پرسیدن از استاد در قلمروی فیزیکی آسانتر از این است که مثلا از خدا یا حضرت عیسی یا بوداهایی از سرزمین آمیتابا بودا بخواهید به شما پاسخ دهند. چون در بدن فیزیکی، سطح متفاوتی از فرکانس و خرد وجود دارد.بنابراین خدا یا بودا به ما پاسخ میدهد، اما بسیاری از مردم نمیشنوند، و بخاطر نشنیدن، خدا را مقصر میدانند. و هر چه بیشتر صدای خدا را نشنوند، خدا را نبینند، آنوقت بیشتر خدا را درک نمیکنند، کمتر به خدا ایمان دارند. و وقتی به خدا ایمان ندارند، مایا خیلی نزدیک است. آنها میآیند و حرف بیهوده میگویند یا حرفهای شیرین میزنند تا مردم، مردم بیگناه و آسیبپذیر را فریب دهند، یا آنها را اغوا کنند تا با آنها کار کنند، به آنها معجزهای کوچک یا چنین چیزی میدهند، فقط برای اینکه به آنها رشوه بدهند.و آنگاه انسانها مایا را بیشتر از خدا باور خواهند کرد، چون میتوانند آنرا ببینند. مایا نزدیکتر است. اینجا دنیای مایا است، پادشاه توهم. پس، برای انسانها آسانتر است که به جای خداوند قادر متعال، به مایا تکیه کنند و به آنها ایمان داشته باشند.اما این یک درس است، میبینید. انسانها میخواهند به اینجا بیایند تا استقامت، قدرت و پایداری شان را آزمایش کنند، اما بعد بهطرز فجیعی شکست میخورند. و وقتیکه در این دنیای فیزیکی، خیلی خسته یا فرسوده شدند، بخاطر فریب خوردن، به ناحق متهم شدن، روزانه شکنجهشدن یا رفتن به جهنم و سپس بازگشت دوباره به دنیای انسانها یا بهشت سطح پایین و دائم رفتن و آمدن در این چرخه، آنها آنقدر خسته میشوند که دیگر نمیتوانند از خودشان دفاع کنند. تمام شور و شوق و قدرت بهشتیشان و تمام اعتماد به نفسشان از بین میرود. بعد آنها خدا را صدا میزنند، بهشت را صدا میزنند، بودا را صدا میزنند تا به آنها کمک کند. و بعد در آن زمان، بستگی به این دارد که دعاها چقدر خالصانه باشند، خداوند فرزندان یا نمایندگانش را در اَشکال مختلف، زن یا مرد، برای نجات این روحها میفرستد چون آنها شدیداً به آن نیاز دارند.برخی از این استادان عمداً از بهشتهای بالاتر آمده اند تا به این دنیا بیایند تا به استادان زنده در آن زمانه کمک کنند، در انجام مأموریت استادان به آنها یاری رسانند تا روحهای بسیاری را نجات دهند که از زمانهای گذشته با آنها مرتبط بودهاند، از زمانهای خیلی خیلی دور، مثلا به این شکل، یا حتی فقط چند زندگی قبلتر یا حتی گاهی در این زندگی. پس اغلب ِ 'بهاصطلاح شاگردان'، روحهای مستاصل هستند. آنها واقعاً به کمک نیاز دارند. احساس میکنند دارند غرق میشوند یا میمیرند. آنها دیگر کاری از دستشان بر نمیآید تا در این دنیا بجنگند، یاد بگیرند یا خودشان را بهبود بخشند. بعد استاد خواهد آمد، به فرمان و عشق خدا، پایین خواهد آمد و این روحها را نجات خواهد داد.معمولاً این روند ادامه داشته تا وقتی که زمان پایان دنیا فرا برسد، آنگاه ارفاق و گذشت بیشتر میشود. اما در آن زمان، همه انسانها در خرد و شهود خود تیزبینی کمتری دارند. اغلب آنها در این دنیا، توسط سیستم مایایی، خیلی غرق، مسموم، شستوشوی مغزی و آلوده شدهاند. و برای استاد خیلی سخت است که بیاید و چیزی به آنها بگوید. آنها درک نمیکنند. حتی یک صحبت خیلی ساده، کوتاه و معمولی را هم نمیفهمند. یا آن را تحریف میکنند. نهتنها آنها نمیفهمند، بلکه آن را بهطرز وحشتناکی تحریف میکنند تا دیگران را گیجتر کنند. و بعد اگر استاد را به قتل نرسانند، این خود بهنحوی خوششانسی است.آموزش به انسانها در این دنیا، خیلی دشوار است. مخصوصاً اکنون، در زمان پایانی، تقریباً آخرزمان. استاد ِ "یوگاناندا جی" وقتی از دنیای آسترال بازگشت، از مرز دنیای آسترال عبور کرد تا برای دیدن شاگردش "پاراماهانسا یوگاناندا جی" بازگردد، به "یوگاناندا جی" گفت که ترجیح میدهد به موجودات سطوح آسترال آموزش دهد چون آموزش موجودات آسترال از آموزش انسانها در این سیاره آسانتر است. این مطلب را "یوگاناندا جی" در کتاب "زندگینامه یک یوگی" نوشته است. او در کتابش اینگونه نوشته.Photo Caption: هم چیزهای خوب هست، هم چیزهای بد؛ باید هوشیار باشیم.گفتوگویی با پادشاه خورشید، قسمت ۵ از ۱۲
2025-05-31
جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید
خب، این یکی تمام شد. این یکی تمام شد. چند تا دیگر هست، خب. من صرفا چند یادداشتِ سریع زیر نور کم و ضعیف گوشی نوشتم، وگرنه [کاملا] بیدار میشوم، و بیش از حد با این دنیا مرتبط میشوم و بعد صحبت با آنها دشوار میشود. و اگر ضبط صوت را روشن کنم، این چراغ بزرگ هم روشن میشود، اینگونه هم دوباره به زمین پایین کشیده میشوم و مکالمه تمام میشود. این کاری دشوار است. متفاوت است چون این گفتوگو در بُعد بالاتر است. مانند قبل نیست که اغلب با شاگردان ِخدا صحبت میکردم و و انواع چراغها را داشتیم و خیلی روشن بود. این متفاوت است، سطح صحبت متفاوت است، ارتباط متفاوتی است. قبلا، وقتی کتاب میخواندم، داستان تعریف میکردم و اینطور چیزها، اشکالی نداشت که چراغی روشن باشد، یک چراغ بزرگ و پر نور.اما حالا اگر بخواهم مکالمهای در بُعد بالاتر داشته باشم، نمیتوانم نور زیادی داشته باشم. و فقط گاهی چراغ را روشن میکنم تا چیزی یادداشت کنم، تا فراموش نکنم. مثلا چند نفر از سیاره ما با اهالی خورشید، در خورشید زندگی میکنند، یا چند نفر از اهالی خورشید آنجا زندگی میکنند، چیزی شبیه این. باید اعداد را بنویسم وگرنه فراموش میکنم. همچنین، اینکه از الان چند سال زمینی طول میکشد تا به 'سطح پنجم' برسند، درحال حاضر آنها در 'سطح چهارم' هستند. در خورشید و ماه، سطوح مشابهی دارند، 'سطح چهارم'. اما همۀ کسانی که در بالای سطح چهارم هستند مشابه نیستند، برخی در چهارم میانی هستند، برخی بین سطوح متوسط و بالای چهارم هستند. و اگر دعا کنند و با فروتنی درخواست کنند، استادانی برای آموزش آنها میآیند، چون استاد در واقع در خورشید زندگی میکند.خورشید آنطورکه ما میبینیم نیست. مردمانی که درون آن زندگی میکنند، در 'سطح چهارم' هستند. اما بیرون خورشید دنیای «نام» است، به معنای 'حقیقت'. و استاد آنجا زندگی میکند. که زیباست، شگفتآور و فوقالعاده بینظیر است. نمیتوان از کلمات برای توصیفش استفاده کرد. آنجا همهچیز خارج از درک و تصور بشر است. بنابراین گاهی استادانِ قسمت بیرونی خورشید، به بخش داخلی خورشید میآیند تا به مردم آنجا آموزش دهند. و همچنین بنا به درخواست و تمنای فروتنانه از استاد، آنها به بخش درونی ماه هم میروند. افراد داخل ماه، از 'سطح چهارم' هستند. اما بیرون ماه با بیرون خورشید متفاوت است. دنیای بیرونی ماه نامرئی است و مردم آنجا در 'سطح سوم' هستند، نه 'سطح چهارم'.مردم سطح چهارمی ماه، معمولا همانطورکه گفتم، از جایی به نام "دنیای صلح" آمدهاند. این با "دنیای مردم صلح" فرق دارد، شبیه است اما متفاوت است. افراد 'سطح سوم' در دنیای بیرونی ماه هستند، دنیای بیرونی ماه که پیرامون دنیای داخلی است آنها در 'سطح سوم' هستند، اما دارند خیلی سخت تمرین معنوی میکنند و به 'سطح چهارم' خواهند رسید. اما به آن معنا نیست که داخل ماه میروند تا با ساکنان شبیهانسان آنجا زندگی کنند. آنها بیرون خواهند ماند، در همان دنیای بیرونی ماه. این را زمانی فهمیدم که اتفاقی از ماه پرسیدم و "پادشاه ماه" به من چنین پاسخ داد. خیلی کوتاه، چون بیشتر داشتم با خورشید صحبت میکردم. خورشید بیشتر موضوع اصلی گفتوگوی ماست."استاد غایی" و روح- روح من- یکی هستند، با همدیگر، یکی هستند. اما برای کار روی این سیاره، در دنیای فیزیکی، به یک بدن فیزیکی و مغز فیزیکی و همه اینها نیاز است. ازاینرو چون استادان یا خدا واقعا نمیتوانند با انسانها در دنیای فیزیکی صحبت کنند، پس باید از این "دفتر کار" استفاده کنند. من بدنم را "دفتر کار" آن "سه قدرتمندترین که دوباره یکی شدند" و فوق العاده هستند، مینامم. و هر چه که وارد ذهن میشود باید به مغز ترجمه شود و بعد میتوانم با شما به زبان انسانی صحبت کنم. چون خدا میتواند با انسانها صحبت کند، اما انسانها نمیتوانند بشنوند. مشکل همین است. میشنوید، اما درک نمیکنید. میبینید، اما پی نمیبرید. مشکل بشر همین است.انسانها به خدا، فرشتهها و بهشتها زیاد دعا میکنند، انسانها به خدا، فرشتهها و بهشتها زیاد دعا میکنند، اما بهندرت از آنچه خدا به آنها میگوید آگاه میشوند. مشکل همین است. آنها که "روش کوان یین" را ممارست میکنند، میتوانند صدای خداوند را بشنوند، اما نه روزانه، نه همیشه، مسلمه. اما حداقل آنها میتوانند. وقتی دعا میکنند، آنچه خدا میگوید را میشنوند، یا میتوانند تجسم خدا را در مکاشفه درونی ببینند، مثلا حضرت عیسی یا بودا به مکاشفۀ آنها میآیند و به برخی سوالهایشان پاسخ میدهند. غالباً حتی به آن هم نیازی ندارند. آنها میتوانند از استاد فیزیکی بپرسند. مثلا، از استاد اعظم چینگهای میتوانند بپرسند و بعد در خانه جواب را خواهند داشت.